ماجرای رو که میخوام براتون بنویسم فاش شدن یک راز تکان دهنده است یک رازی که سه سال ٬ سه سال از شیرینترین دوران زندگی یک جوان ٬ دوران دانشجویش مجبور بوده برای حفظ آزادی خود در خود پنهان کنه .
یکی از دخترای همکلاسی من دختری بود که میگفتن متاهل و سه سال که ازدواج کرده ٬ ولی من باورم نمی شد چون خیلی نشانی از شکستگیهای زندگی مشترک در چهرش نبود . این راز مربوط به این خانم که امروز تازه از زبون خودش به یکی از دوستان من بیان کرده بود . این شخصیت برای داشتن آزادی و حفظ این آزادیش و اینکه هیچ کس به عنوان یک دختر شاد و آزاد بهش آزار و اذیت نرسونه مجبور بوده حتی این راز رو به صمیمی ترین دوستش هم بیان نکنه .
حالا میبینید آزادی چه بهای سختی داره . تصورش رو بکنید سه سال دانشجویتون رو بین دوستان مجرد خود مثل یک متاهل رفتار کنید اونم فقط برای اینکه ترم اول متاهل شدین و به علت داشتن زنی دیگر از همسرتون جدا شدید و چون مجرد زندگی میکردید برای اینکه توی این جامعه که پر از کمبودهای ...... است مجبور بشید این جور سختی بکشید .
من خیلی ناراحت هستم برای این همه بی رحمی جامعه .