پرده سوم

ساعتی دیگر نیمه شب فرا می رسد و در پر برگ ترین ناحیه تاکستان ، ملکه انگورها در نجوای پنهان برگ ها تولد می یابد . ساعتی دیگر  نیمه شب فرا می رسد و به یادبود شانه بسری غریب ، قطره ای شبنم بر گونه زیباترین زنبق گلستان فرو می غلطد ، ساعتی دیگر نیمه شب فرا می رسد و چترگاه شکوفه خیز بادام ، میعادگاه دلداران جوان می گردد ، ساعتی دیگر نیمه شب فرا می رسد و در دره های نقره رنگ ماهتاب ، پچ پچ عاشقان و خلوت مشتاقان رونق میگیرد . 

ساعتی دیگر ، جسمم را در گوشه ای می گذارم و به مساحت ارواحی می شتابم که نگهبانان آتشکده های روشنن ، ساعتی دیگر از خود خارج خواهم شد و همه راههای زمین راخواهم پیمود و همه معبدهای جهان را دیدار خواهم کرد که شاید تو را باز بتوانم ببینم.  

ای کاش ...  

 

 

2 روز و 11 ساعت 4 دقیقه...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد