در سرزمین بیگانه ای که
هر گونه لبخند و نگاهی زندانی بود
لبخند و نگاهی آشنا یافتم
اما نه این لبخند آشنا نبود
گفت نگو ٬ نگفتم
گفت نرو ٬ نرفتم
گفت ننوش٬ ننوشیدم
گفت نبین ٬ ندیدیم
گفت نپوش ٬ نپوشیدم
حالا من
گفتم بگو ٬ نگفت
گفتم ببین ٬ ندید
گفتم بیا ٬ نیامد
گفتم درک کن٬ نکرد
گفتم راست باش ٬ دروغ بود
یک دروغ بزرگ و دوباره من به سکوت پیوستم ٬
دوباره در سرزمین بیگانه دیگری دیدمش اما ٬ دیگر نه من گفتم نه او گفت و در اوج سکوت
از هم عبور کردیم و من در درون خود فریاد زدم تا ابد .........
واژهها از دیدگاه سکوت
ابر سرخ : دل تنگ عاشقان تنگ غروب عشق ٬ جاده بی پایان وداع ٬ خداحافظی خونین ٬
آبرنگ کار خورشید ٬ راحت باش گنجشگها ٬ پائیز شبانه روز ٬ خزان بیداری ٬ آفتاب پژمرده٬
قرار ملاقات اندوه ٬ بازگشت از سپیده دم ٬ بدرقه نور ٬ نطق شراب خورده ٬ کاسه مسین افق ٬ شامگاه کویر