ب  گذارید نسیم نگاهش خاکستر هستی ام را به دیار افسانه های  کهن برد و از آن پس آرامگاه من ، سینه پیران  قبایل  باشد !

 

بگذارید از من تنها ترانه ای  باقی بماند تا در فصل  شکوفه ها  و نارنج ها مونس عشاق  جوان  و دلدادگان  سفر کرده باشم  و با نام  من ، محبوبان  بیاد  روزگاران  خوش آشتی و دیدار افتند و شعر غربت مرا در شب های  بارانی  مژگان زمزمه کنند ...

 

ای  بهار گمشده  آرزوها ...

نظرات 3 + ارسال نظر
چشم تو چشم دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 08:41 ب.ظ http://eye2eye.blogsky.com

نه داداش ... ترانه ی خالی کافی نيست ...
خودتم بايد باشی و بخونيش ..

آرمین سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 02:55 ق.ظ http://mr-he.blogsky.com

سلام.

جاسیگاری یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 03:08 ب.ظ http://jasigari.blogsky.com

آره
منم میخوام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد