ق صد داشتم ٬ از وضع بم بنویسم و از سفری که بعد از زلزله به بم کردم و از چیزهای که توی این مدت یک هفته‌ای در کمپ دیدم و احساس کردم بنویسم ٬ ولی افسوس که قلم من هرگز ننوشت .

ولی به طور کلی فکر کنم بتونم حداقل توصیف حادثه را بکنم .

امروز ساعت پنج صبح ٬ زمین بوی زلزله گرفت . طوفان آمده بود لب پنجره ما و لنگر می‌انداخت . شیشه‌ها برای جشن ویرانی ٬ بشکن می‌زدند . کبوتر همسایه به زبان منطق‌الطیر داد می‌زد :
آهای ٬ انّ الا‌نسان لفی خسر . خاک از خوشحالی ٬ در پوسته زمین نمی‌گنجید . من در ایوان می‌خواستم منظره شام آخر را نگاه کنم . می‌خواستم کمی‌ با حوادث تاریخ گپ بزنم .
یک‌دفعه رادیو به سکسکه افتاد . باد چنان غرید که دل روزنامه لرزید . من در استکان چایم که حالا دریاچه سرخ و خروشان شده بود ٬ حل می‌شدم . در درون پدیده‌ها گردو غبار راه افتاده بود .
مولکول‌ها به جبهه ویرانی اعزام می‌شدند . 
سروهای چهارصد ساله شیراز برای ارواح نخل‌های کهن فاتحه می‌خواندند .بعد از سالها ستون خانه ما دلش می‌خواست بنشیند و دودی هوا کند .

 تا ابد ...  
نظرات 3 + ارسال نظر
مهستا یکشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 10:29 ق.ظ http://mahasta.blogsky.com

بم غم آفرید

سامان یکشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 11:58 ب.ظ http://metalhammer.blogsky.com

سلام حسین
کامنتم نمیاد نمیدونم چرا؟

پریدخت سه‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 11:27 ق.ظ http://pary.blogsky.com

سلام حسین جونم

براستی که زلزله بم دل هایمان را ویران کرد ...

شاد و پیروز باشی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد