قلب تکه تکه

شانس رو میبینی صبح داشتم وبلاگ گردی میکردم توی یکی از وبلاگا مطلبی نوشته بود مبنی بر اینکه کل ضحماتش در ۵ سال جمع آوری مطالب و نوشته های شخصیش توی هاردش در عرض چند ثانیه بر اثر سوختن هاردش پاک شده ٬ وای من که نمی تونم خودم رو جای اون بذارم .بعد از وب گردی قصد کردم شروع به نوشتن مطلب جدیدم بکنم البته همراه با موسیقی که بله..... دیدم ۵ تا از کاملترین موسیقیهام که توی دوستام به خاطر کامل بودن آلبوماشون معروف بودم دیدم نیست ٬ آره کار داداش کوچیکم .
آره حالا میتونم خودم رو جای دوست بلاگ نویسم قرار بدم و میتونم کمی از احساسش رو درک کنم .
 اول فکر میکردم نمیشه این درد رو فراموش کرد ٬ ولی دیدم چرا میشه وقتی ما میتونیم خیلی دردهای بزرگتری که برامون پیش می‌آید رو فراموش کرد پس  این درد بزرگی نیست پس میشه فراموشش کرد.
توی یک شهر بزرگ قصد داشتن به پاک‌ترین ٬ صافترین ٬ شفاف‌ترین و خالص‌ترین قلب اون شهر جایزه بدن ٬ از کل شهر یک جوانی را انتخاب کردن که دارای صاف‌ترین ٬ شفاف‌ترین ٬ و خالص‌ترین قلب بود ٬ همون موقع پیری از راه رسید و گفت که قلبش بهترینه ٬ جوان گفت قلب تو که پاره پاره است و زخمی ٬ چطور فکر میکنی که قلبت قشنگ‌ترینه ؟
پیر گفت  بله ٬ قلب من تکه تکه و پاره پاره است برای اینکه در طول سالهای زندگی عاشق انسانهای زیادی شدم و هر بار که کسی رو دوست داشتم گوشه ای از قلبم را کندم و به او دادم و به جاش تکه‌ای از قلب اون رو گرفتم تا صاحب این قلب زخمی و تکه تکه شدم و به همین دلیل فکر میکنم که قلبم زیباتر از قلب دست نخورده توست .
آری درست است وقتی عزیزی آدم رو تنها میذاره و میره ٬ تکه ای از قلبش تو قلب آدم باقی میمونه و این باعث میشه که تا آخر عمر به یادش باشی . یاد تلخی هاش ٬ شیرینی‌هاش و گاهی اوقات که به یادش می‌افتی به این فکر کنی که آیا لایق تکه‌ای از قلب تو بوده است یا نه ؟؟؟؟؟
البته طبیعی است که با گذشت زمان این یاد کم رنگ تر میشه ٬ چون قلب آدم زخمهای جدیدتری بر‌میداره ولی من معتقدم که وقتی قلبی زخم بشه هیچ وقت از یاد کسی که تونسته زخمیش بکنه نمیره .

تا ابد .......      

                          تموم شد ٬ امتحانات هم تموم شد 

                              

فقط سکوت

در سرزمین بیگانه ای که

                        هر گونه لبخند و نگاهی زندانی بود

                                                        لبخند و نگاهی آشنا یافتم


اما نه این لبخند آشنا نبود

   گفت نگو ٬ نگفتم
   گفت نرو ٬ نرفتم
   گفت ننوش٬ ننوشیدم
   گفت نبین ٬ ندیدیم
   گفت نپوش ٬ نپوشیدم

  حالا من

   گفتم بگو ٬ نگفت
   گفتم ببین ٬ ندید
   گفتم بیا ٬ نیامد
   گفتم درک کن٬ نکرد
   گفتم راست باش ٬ دروغ بود

  یک دروغ بزرگ و دوباره من به سکوت پیوستم ٬
  دوباره در سرزمین بیگانه دیگری دیدمش اما ٬ دیگر نه من گفتم نه او گفت و در اوج سکوت
 از هم عبور کردیم و من در درون خود فریاد زدم تا ابد .........


واژه‌ها از دیدگاه سکوت

ابر سرخ : دل تنگ عاشقان تنگ غروب عشق ٬ جاده بی پایان وداع ٬ خدا‌‌‌حافظی خونین ٬
آبرنگ کار خورشید ٬ راحت باش گنجشگها ٬ پائیز شبانه روز ٬ خزان بیداری ٬ آفتاب پژمرده٬
قرار ملاقات اندوه ٬ بازگشت از سپیده دم ٬ بدرقه نور ٬ نطق شراب خورده ٬ کاسه مسین افق ٬ شامگاه کویر