سلام

ف ردا پنجشنبه است ٬ یک پنجشنبه به زیبایی و لذت بخشی بقیه پنجشنبه‌ها ٬ دوباره فردا می‌خوام برم کوه و از بلندی سنگ محبوبم در تاریکی شب به تک تک چراغهای روشن شهر خیره بشم و به این فکر کنم تو دل هر کدوم از این چراغها چندتا چراغ دیگه روشن است .
توی این مدتی که ننوشتم ٬ کلمات و حروف قبل از اینکه بخوان به دستام برسن زود از زبونم بیرون میجهیدن و حرفی برای نوشتن باقی نمی‌موند .
ولی الان من از پای درختی که قلبم رو پاش به خاک سپرده بودم باز میگردم ٬ از محل ملاقات من و عشق ٬ از محل تلاقی دو مرگ ٬ در رودخانه خشک ٬ من از نخستین روز آغاز به پایان رسیده‌ام ٬ همه باز میگردیم حتی در رفتن . زیرا همه جاده‌های مستقیم ٬ منحنی‌اند ٬ رفتن ٬ بازگشتن است ٬ وصال ٬ جدائی است . هیچ کس به هیچ چیز نمی‌رسد در این جهان .
ما کاهنان خردسال معبد مرگیم ٬ با رنجهای ابدیمان ٬ با دستهایی که نذورات ازلی عشق و مرگ را تقسیم می‌کنند ٬ ما دوشیزگان مذکر ٬ راهبان راهزن و مردان مونث عاشق هستیم .

ما ابله هستیم که شکنجه‌ رو عشق و مرگ رو حیات میبینیم .

 واژه‌ها از دیدگاه سکوت :

نوشتن : 
آرزوی دیرینه بشریت ٬ بیان احساسات با کلمات ٬ سخن گفتن به زبان قلم ٬ عشق من

تا ابد .......

ن وشته‌های پراکنده ٬ نوشته‌های که می‌تونن متفاوت باشن ٬ نوشته‌های که در زمان حال نوشته میشن ولی در زمان آینده معنی میشن . نوشته‌های که در زمان گذشته به فکر تبدیل شدن و در زمان حال نوشته میشن .

قدمهای متمادی ٬ تند و تند ٬ پشت سرهم ٬  صدای تق تق پاشنهای کفش روی سرامیک کف راهرو ٬ تق ٬ تق ٬ ..........
مرد نفس نفس میزنه و به اطرافش باسرعت نگاه میکنه ٬ عرق روی صورت متفکرش رو پوشونده ٬ با آستین کتش عرقش رو پاک میکنه 
خانم ببخشید ٬ زن من رو امروز اُوردن اینجا 
زنم باردار ٬ به من گفتن صبح اُوردنش اینجا 
آقا اسمش چیه ؟
زهرا
نه آقا ٬ منظورم فامیلی بود
بله ببخشید ٬ مولایی 
یک لحظه صبر کنید ........
مرد به اطرافش نگاه میکنه و ضرب آهنگ متمادی صدای انگشتاش روی پیشخون رو پر کرده .
بله ٬ خانم زهرا مولایی ٬ امروز صبح بستری شدن و الان توی اتاق عمل هستن 
اتاق عمل !
اتاق عمل کجاست ؟ لطفاْ به من بگید .
راهرو رو که ادامه بدید بپیچید سمت راست انتهای راهرو 
ممنون
قدمهاش تند‌تر شدن و صدای قوی‌تر و سریع‌تر پاشنه‌های کفشش راهرو رو پر کرده ٬ نفسهای متمادی و تند و تند ٬ از هر اتاقی که رد میشه یک سرک میکشه 
از پنجره اتاق عمل تورو نگاه میکنه ولی نمی‌تونه چیزی ببینه .
آقای رضایی ٬ آقای رضایی ٬ سلام 
سلام خانم ٬ حال آقا رضا چطوره ؟
ممنون ٬ شما زهرا رو اُوردید ؟
حالش چطوره ؟
نگران نباشید آقای رضایی حالش خوبه الان توی اتاق عمل .
وای خدا چقدر دیگه مونده ٬ چقدر دیگه باید صبر کنم ٬ کی میارنش بیرون ؟
من نمی‌دونم ؟
وای خدا اگه پسر باشه اسمش رو میزارم علی ولی اگه دختر باشه چی ٬ اسمش رو میزارم ...
ولی نه پسره ٬ حتماْ پسره ٬ آره پسر خودمه علی ٬ علی رضایی .
وای چه لذتی داره ٬ فردا توی کلاس صداش میکنن رضایی ٬ آقای علی رضایی .ولی اگه دختر باشه چی ؟
برا پسرم لباس میخرم ٬ لباس خلبانی ٬ آره حتماْ دلش میخواد خلبان بشه . ماشین ٬ تفنگ ٬
هرچی بخواد براش میخرم ولی اگه دختر باشه چی ؟
دلم میخواد پسرم بره دانشگاه و دکتر بشه ٬ بعد صداش میکنن آقای دکتر رضایی ٬ وای خدا اون موقع دیگه من از تو هیچی نمیخوام ٬ ولی اگه دختر بود چی ؟
فکرش رو بکن بچه‌های علی به من میگن بابا‌بزرگ و به زهرا میگن مامان‌بزرگ ٬ فکرش رو بکن رضاییهای کوچولو ٬ چقدر حال میده .
آقای رضایی ٬ آقای رضایی ٬ ببخشید آقای رضایی
آه ٬ بله چی شده اومد علی من ٬ علی من به دنیا اومد 
آقای رضایی خانم دکتر با شما کار دارن 
بله خانم دکتر ٬ پسرم کجاست ٬ علی من کجاست 

من متاسفم ٬ بچه مرده بدنیا اومد......
   

 

ا مروزجشن بود ٬ جشن تولد یک خانه ٬ خانه‌ای به نام کودک . خانه‌ای که در درونش کودکی وجود ندارد ٬ خانه‌ای که کودکانش بزرگ مردان و زنان کوچک هستن و شاید کودکانش ما باشیم
خانه‌ای که برای خیلی از ما‌ها وابستگی ایجاد کرده ٬ وابستگی که خودم هنوز نمی دونم برای چیه شاید هم میدونم ولی خودم رو گول میزنم . وابستگی که شاید بخاطر کودکان ٬ شاید بخاطر دوستان و شاید بخاطر .......
خسته‌ام از زمانی که نگاهم به نگاهش گره میخوره ٬ خسته‌ام از زمانی که کلامم با کلامش هم نوا میشه ٬ خسته‌ام از زرمانی که قدمهام با قدماش هم راستا میشن .نمیدونم نگاهش من رو جذب میکنه یا میرونه ٬ از نگاه مشتاقش که زود میاد و خیلی زود تر میره خسته شدم .
دلم میخواد فقط نگاه کنم ٬ فقط نگاه کنم و بشنوم و در سکوت لذت بخش خودم غرق بشم ولی نمی‌تونم از سکوت خود در تنهای خسته شدم .
الان نیم ساعت که روی صندلیهای مترو نشستم و قطارها میان و میرن ولی من خسته‌ام و نای بلند شدن و سوار شدن رو ندارم ٬ شاید هم منتظرم ٬ منتظر یک آشنای قدیمی که از اینجا بگذره ولی نه اون نمیاد پس باید بلند شم ٬ ولی نه هنوز زود تا ابد وقت دارم ........


واژه‌ها از دیدگاه سکوت

بارنده: چشم عاشقان و مژگان دلدادگان سفر کرده ٬ ابر حامله ٬ آسمان آبستن