یک اتفاق خیلی بد

یک تغییر٬ یک تغییری که باعثش یک اشتباه بود . اسم صفحه اصلی رو تبدیل به سکوت کردم چون اسم قبلی یک فاجعه به بار آورد و باعث شد یک موضوع عادی به یک بحران تبدیل بشه ٬ بحرانی که باعث شد دیگه نتونم تو چشم اون شخص نگاه کنم . نمی دونم اگه اون شخص برای کنجکاوی یکبار دیگر سری به من بزنه بفهم که من بابت این موضوع خیلی معذرت می خوام .
این اتفاق کلیه ارگانیزم من رو بهم زده ٬ پنجشنبه شب کوه بودم جای همه خالی خیلی حال داد صبح اومدیم پایین و از اونجا جایی که هر جمعه میرم رو رفتم ........ وای خدا بدترین اتفاقی که می تونست بیفته افتاد ٬ اتفاقی که هرگز دلم نمی خواست بیفته یا حداقل به این وخامت 
خیلی حالم بده به صورتی که قصد سر کار رفتن رو ندارم ٬ دارم دیونه میشم .
راستی سامان ببخشید نتونستم خودم رو به روز کنم .
بچه ها کمکم کنید با من صحبت کنید . 

تغییر موضوع

اول می خواستم قصمتی از نامه ۱۲۷ نماینده مجلس رو به رهبر بنویسم و کمی حرف بزنم ولی بعد تصمیمم عوض شد چون فکر کنم در این مورد خیلی از بچه ها می نویسن و لازم نیست من هم توی این موضوع فعال باشم پس موضوع رو عوض کردم.
مایکل مور توی فیلم بولینگ برای کلمباین میگه چرا هیچ کس بخاطر آلوده کردن  هوا بازداشت نمیشه ٬ من یک برداشت از این میکنم و اون هم این که چرا از دیدگاه دیگه ای به واقعیتها نگاه نمی کنیم و فرعیات رو فراموش میکنیم ٬ گفتم فراموش ٬ یاد دیروز غروب افتادم ٬ همکارم گفت براش کتاب ببرم و برای اینکه فراموش نکنم روی پیشونی خودم بنویسم ولی من فکر کردم دیدم اگه روی پیشونی خودم هم بنویسم فراموش میکنم چون هیچ وقت خودم رو توی آینه نمی بینم و این خصلت خوبی نیست نمی دونم چون از روبرو شدن با بعضی حقایق دوری میکنم .
دو شب که دیر به خونه میرم برای اینکه دلم نمی خواد تلفن رو جواب بدم چون منتظر یک پیغام یا به عبارتی یک جواب هستم و دلم نمی خواد اون چیزی رو که نمی خوام رو بشنوم ولی من فکر میکنم من نمی تونم جلوی زمان رو بگیرم و وقتش رسیده و باید با واقعیت روبرو بشم.
راستی من دیکتم از اول ابتدای ضعیف بود پس اگه غلط املای داشتم من رو ببخشید.

سلام

شروع کردم به نوشتن نمی دونم چرا شاید چون دیشب مهمان خاکستر بودم ولی خوب شروع کردم و فقط امیدوارم موفق باشم.