م  ستی سه تا مرحله داره : مرحله اول  مرحله بیداری ذهنه !  زبون سرخ  به  کار  می ندازه   و  به  قول  سقراط  دواخوری  رو  به  یک  محفل  روشن   فکری   بدل  می کنه ! مرحله دوم  شکستن  سدهای  درونی  آدمه  با رها شدن از فکر و خیال  به  مرز فراموشی  نزدیک  می شه  !  مرحله  سوم  رسیدن  به  سرزمین فراموشیه !  فرو رفتن  اسرارآمیزی  به  درون !  یه استراحت  مطلق !  مرگ  موقت !

 

این  سه  مرحله  مستی  یا  شاید سه  مرحله  ...

 

 

ه   یچکس می آمد  ،  کوتاه تر از بلندی های  مطلق بود .  زانویش را می شد با ترس پوشانید . چشمانش متعاکس دیدن بود . اندوهش بر خلاف رودخانۀ شادی  پارو  می زد . درخشیدند ، تاریک شدم . نجوا کشیدند فریاد ، خاموشی سر دادم . نمی دانستم ندانستن چه می گوید؟ نمی دانستم آن جواب ها پی کدام سئوال  سرک  می کشیدند ؟

 

گیرم تواضع ، دست  بی پناهی  ما  را نگیرد . اما گل در ماست ، کوچۀ تناسب در ماست ، ابر سفید آزادی ، پرندۀ کوچک شادی در ماست.

 

 پرنده کوچک شادی در ماست