ح الم خیلی گرفته شد وقتی بعد از این مدت دوباره شروع کردم به نوشتن و وقتی خواستم وصل بشم دیدم بله !!!! هکر محترم ۳۵ ساعت کارت بنده رو بلعیده . بابا هکر جان حداقل ۵ دقیقه توش میذاشتی شاید آدم کار مهمی داشت . ای بابا هکر هم هکرای قدیم رحم و شفقتی داشتن .
توی این مدت اتفاقات خاصی برام رخ نداده فقط پنجشنبه و جمعه هفته گذشته جای همه خالی یک کوه رفتم که مسیر از ده آهار شروع میشد و به ده تنگه و از اونجا به قله قلعه دختر و ده شهرستونک و در آخر جاده چالوس ٬ حال داد ولی من کل دستام و صورتم سوخت و خسته شدم .
توی طول هفته هم نمرات درسام رو دیدم و کمی به فکر رفتم و دوباره آخر هفته کوه ٬ البته این بار اول صبح پنجشنبه با یک گروه از دوستانم رفتم جنگل کارا و من از اونجا رفتم پلنگ چال و حدود ساعت ۵خودم رو به مجسمه دربند رسوندم و با مخمل رفتم بند یخچال پیش یکسری از دوستان صخره نوردم و شب رو اونجا موندم و ظهر جمعه برگشتم پایین .
الان دارم کمی به رفتار گذشتم و شاید هم آیندم فکر میکنم و به برخوردای که بامن شده و من کردم علتش هم کسی بود که توی کوه پنجشنبه بامن بود کسی که شاید یک زمانی در درونم میگفتم تا ابد دوستش خواهم داشت ولی حالا نمی دونم میتونم هنوز این جمله رو بگم و آیا لایق دوست داشتن هست ٬ نمیدونم ٬ نمیدونم.......
من دچار یکی از این گلهای چسبناک شده بودم ٬ لبهایش را به قلبم رسانده بود و روح من را می مکیدید ٬ او در رگهای من ریشه کرده بود و در چشمهای من شراب انداخته بود ٬میرقصید و من را در زیبائی خود سرنگون میکرد ٬ آری سر نگون میکرد ....... ولی من فقط سرنگون نشدم من سوختم و از خاکسترم سکوت متولد شد یک سکوت با تمام خاطرات یک سوخته ٬ که با دیدن هر باره اون گل خاردار جای زخمش میسوزه و از این ناراحته که چرا این اجازه رو داده که بسوزوننش .
من از تمام بچه های که توی مدت دوری من وبلاگ من رو تنها نذاشتن متشکرم مخصوصاْ از پریدخت و عمو رضا .
تا ابد ........