سلام سال نو مبارک
ببخشید خیلی دیر شد البته از نبودش بهتره . من امیدوارم سال جدید برای همه ایرانیها سال خوب و پر بار تری از سال گذشته باشه .
فعلاً خداحافظ چون فردا می خوام برم مسافرت به مقصد اهواز ، آبادان و شوش و وقتی برگشتم در مورد سفرم خواهم نوشت .
ب از می گردم بسوی رفتن تا به جانب بازگشتن بروم و در حالی که فرو می افتم برمی خیزم ، در برخاستنم غوغای فرو افتادن هاست ، می روم در حالی که ایستاده ام و دریچه های بینائی را فروبسته به روشنایی تاریکی ها می نگرم ، گامهایم از عمیق مردابها می اید و با هر قدمم نیلوفر لحظه ای در وهم آبها فرو می رود .
آغاز شامگاهان من درابتدای سحرگاهان بود
از آن ساعتی که هستی یافته ام خود را نیستی دیده ام
آن تاریخی که آغازیده ام به پایان رسیده ام
من در آستانه طلوع غروب کردم
من مسافر مقصد گم کرده آن صحراهای مجنون گرفته ام که هر کومه اش خاطره عبور لیلائی است . من سرگذشت همه بردگان و نسب نامه همه دور افتادگان تاریخم ، گویا به نفرین گردبادهای آواره گرفتار آمده ام ، نمی دانم یا شاید دستی پیوسته مرا از آن سوی سکوت به دیار سایه ها فرا می خواند ...
آ خر مگر می شود با کلمات تظاهر کرد ؟ پس تکلیف معانی گردن کلفتی که پشت واژه ها منتظرند چه می شود ؟ آخر چگونه می توان تنها از تظاهر به کلمات به تظاهرات پرشکوه معانی رسید ؟ آخر چگونه می شود با بهم زدن جدول کلمات و اختلال در نظم واژه ها و اغتشاش در خیابان تکلم به جائی رسید ؟
کلمات ، قانون دارند . معانی با مکانیسم خاصی از ناخوداگاه شاعر به وسط تخیل می پرد . هنر آن است که بتوان از دل کلمات و از زیر دندان الفاظ گوهر معنی را ربود . به فرض با چند واژه سرگردان هم بشود گشتی در کوچه معانی زد ، دست آخر تکلیف رساندن مسافر مطلب ، به ایستگاه مقصود چه می شود و این همه فیس الفاظ در افاده معانی به مخاطب راکدام نویسنده حساس تحمل خواهد کرد ؟
هر کسی نمی تواند پشت ماشین تایپ بنشیند و شعر مخابره کند ، باید روح شاعر بر کلمات و کلمات بر روح شاعر مسلط باشند . هیچ کامپیوتری نمی تواند حتی یک خط هم شعر بگوید . خیلی از شعرا فرماندهان لشگر واژه ها و استخدام کنندگان بیشترین کلمات در شعر معاصرند اما متأسفانه با این همه کلمات کلامی ، نتوانسته اند حتی یک کلمه حرف فلسفی نیز سرهم کنند .