ه نر کاردستی محبت است . ما وقتی بچه بودیم برای جاهای بی آدرس نامه می نوشتیم . صبح ها مثل گنجشک دور سماور خورشید جمع می شدیم .
نزدیکی های قرن هشت و نیم صبح می زدیم به بیستون که کوه کنی فرهاد را تماشا کنیم . عصرها حوالی دوره قاجاریه قدم میزدیم . جنگل ما را یاد میرزا کوچک خان می انداخت ، هر وقت خسته می شدیم سری به قهوخانه نقاشی های کمال الملک می رفتیم ، نهضت تنباکو دود می کردیم و معاهده ترکمان چای می نوشیدیم و تا نزدیکی های چاپ سنگی با مجاهدان مشروطیت بحث سیاسی می کردیم . تنگ غروب صدای توپچی های نادر بلند می شد .
البته توپچی های نادر کار شاعرانه ای نمی کردن ولی هر چیزی که قدیمی می شود ارزش شاعرانه پیدا می کند .
خیلی از اشیاء گذشته امروز شعرند .
به توپ بسته شدن مجلس هم شعر است. مرگ کیوان و جزنی و چه می دانم رضایی ها همه شعر است. کشتار تبار ما شعر است. آزادی و امید هم که خوب می دانیم شعرند دیگر.
طنز پرداز شدی؟
مرسی... خیلی قشنگ می نویسی... خوشحالم که جاده زندگی منو به سمت نوشته های تو هم هدایت کرد... راستی لطفا نوشته های منو اگه حال داشتی و خوندی نقد کن... دلم یک نفاد منصف ولی بیرحم می خواد تا بدونم چی کار می کنم... مرسی
چرا به روز نمی کنی؟