اینک آخروزمان

 

 ه  ر کس بخواهد وارد نظام  بوروکراتیک عالم شود ، سرگیجه میگیرد . گیرنده های احساس ، گوشۀ خیابان ها نصب شده اند . کامپیوتر –  این حیوان دست آموز تکنولوژی   که تنها بلد است همه  اوقات  حروفچین ها  بگیرد . علم  می ترسد دوباره دستش برود روی ماشۀ بمبی دیگر . علم ، اکنون لبخند مادران را با کیسۀ پلاستیکی بسته بندی می کند و شیر نوزادان را توی قوطی فلزی در بسته می ریزد . دانشمندان دیگر از هول هیروشیمائی  شدن جهان ، دارند توی دیگ بخار می افتند.

 

جهان در زیر یک لایه نازک اُزُن نفس می کشد . سازمان فرشتگان بی مرز ، ناچار به احداث شیرخوارگاهای صحرائی برای ادامه نسل پلنگ ها شده اند . جامعه اتم شناسان خدا ترس از صنف دوزندگان کلاهک های اتمی خواسته  است تا از نصب دگمه های هسته ای بر پیراهن تمدن ها بپرهیزد .

 

مسخره است ، یک اژدهای  زرد و یک خرس سرخ و یک بوفالوی سفید دارند قانون جنگل جهان را به هم می ریزند و حیات وحش را به نابودی می کشانند . تمام دعواها سر ساختمان فیزیکی عالم است ، عمله های منطق و مهندسین فلسفه ریخته اند روی این یک تکه زمین بی زبان و دود از کله کارخانه ها و آه از نهاد نا آرام جهان در آورده اند . احساسات ، فیزیکی و عواطف شیمیائی شده اند . در نظام پزشکی عالم باید لبهای خود را بلافاصله پس از بوسیدن قیچی کرد و دور

انداخت .

 

چند ملت ، مثل سوسک به جان جهان افتاده اند و بر سر رودخانه ها و جنگل هاآتش می ریزند و کنار آهن پاره ها و آدمکها عکس یادگاری می گیرند . کسی نیست از بشر معاصر بپرسد با این علم و آگاهی چرا از نردبان تمدن سقوط می کند؟