ه نر کاردستی محبت است . ما وقتی بچه بودیم برای جاهای بی آدرس نامه می نوشتیم . صبح ها مثل گنجشک دور سماور خورشید جمع می شدیم .
نزدیکی های قرن هشت و نیم صبح می زدیم به بیستون که کوه کنی فرهاد را تماشا کنیم . عصرها حوالی دوره قاجاریه قدم میزدیم . جنگل ما را یاد میرزا کوچک خان می انداخت ، هر وقت خسته می شدیم سری به قهوخانه نقاشی های کمال الملک می رفتیم ، نهضت تنباکو دود می کردیم و معاهده ترکمان چای می نوشیدیم و تا نزدیکی های چاپ سنگی با مجاهدان مشروطیت بحث سیاسی می کردیم . تنگ غروب صدای توپچی های نادر بلند می شد .
البته توپچی های نادر کار شاعرانه ای نمی کردن ولی هر چیزی که قدیمی می شود ارزش شاعرانه پیدا می کند .
خیلی از اشیاء گذشته امروز شعرند .
|