شروع دوباره

سلام

آ مدم ، از یک سفر ابدی آمدم .

از سفری که در آن به جلا دادن زمان رسیدم ، آمدم .

آموختم که چون دریایی زندانی سر بر سنگ بکوبم ، آموختم که چون ابر آینه خورشید باشم و آموختم که من هم چون ابر میتوانم تصویر بیکرانگی باشم .

چشمان من در این مدت به اندازه تمام زمستان شراب ذخیره کرده است ، شرابی که حاصل صبر و امید است با رنگ سرخش . چندی دیگر کوزه‌های در شراب خفته‌ام را به ایوان خواهم آورد و یک یک آنها را به یاد گل آفتابگردان و کوچه‌های دربند خواهم نوشید .

من هنوز سبزم و برای سبز بودن میجنگم .


واژه‌ها از دیدگاه سکوت

بادکنک : توپ بازی نوزادان ، آدامس طفولیت ، نخستین شرکت کنندگان جشن تولد ، دشمن جون‌جونی سوزن


تا ابد ...