آ فتاب صورتم رو میسوزونه ٬ چشمام دقیق نمیبینه ٬ بو و مزه دود رو تو حلقم احساس میکنم ٬ چشمام پراشک شده ٬ به اطرافم خیره شدم همه جا کدره ٬ نمی تونم صداها رو واضح بشنوم ٬سر درد شدیدی پیدا کردم ٬ دیگه همه جا داره به رنگ خاکستری در میاد . نگاهم رو به ساعتم خیره میکنم ولی نمیتونم درست ببینم ٬ نمیدونم چقدر دیگه مونده ولی فکر نمیکنم زمان زیادی مونده باشه ٬ آره داره تموم میشه . ریه هام سنگین شده ٬ فقط میتونم تکونهای ماشین رو احساس کنم و مطمئن بشم هنوز ادامه داره ٬ صندلی رو به عقب میخوابونم ٬ قصد دارم با آرامش تموم بشه . پر شدن ریه هام رو از دود داغ رو حس میکنم . دیگه رنگ خاکستری وجود نداره و من همه چیز رو سیاه میبینم ٬ به فکر فرو میرم یعنی داره تموم میشه ؟ بعد از این همه مدت زندگی داره تموم میشه ؟ یک لحظه ترس تمام وجودم رو بر میداره ٬ میخوام فرار کنم ولی قدرتش رو ندارم ٬ صدای زوزه سینم رو میتونم بشنوم ٬ صدا میاد ضربه های متمادی به شیشه و دیگه هیچی ......................... ریههام سر شدن مثل اینکه آب در درونشون جریان پیدا کرده ٬ فشارهای متمادی همراه با صدا ۱۰۰۱ ٬ ۱۰۰۲ ٬ ۱۰۰۳ ......... چشمام رو نمیتونم باز کنم ولی رفت و آمدهای اطرافم رو احساس میکنم . آره چشمام داره باز میشن ٬ سایه های سفید رنگ در اطرافم و زنی که بالای سرم در حال گریستن است . آره من هنوز زندم .
|