ب یشتر مردان بزرگ تاریخ کوچک بوده اند : رویین تنانی که با پر سیمرغ شمشیر می زدند و با پوست آهو کشتی می گرفتند . دخترکان مینیاتوری برای آن بوجود آمد که تخیل ما به گردش برود . اگر نرمش شعر نکنی ماهیچه نیایشت شل خواهد شد . نمی شود به ضرب رستم در خود حماسه ایجاد کرد . تنها راه باستانی شدن خروس بازی با پهلوانان شاهنامه نیست .
حالا که برایت تاریکی روشن شد و ابهام در وا کرد ، سال روز عزایت را جشن بگیر ! هر وقت دلت تنگ شد غروب را خاموش کن ! هر وقت گلوی آوازت تورم کرد کپسول سه تار بزن ! هر وقت به دعا احتیاج داشتی سحر را بیدار کن ! هر وقت احساس تناسخ کردی خود را به درختی برسان ! گل ها را احترام کن ! گیاهان را بشنو ! تاب ببند به شاخه های بلند روح خود و جسمت را بازی بده !
از مقایسه آفتاب و شمع بپرهیز ! همیشه بهار را تصور کن حتی وقتی دریچه نگاهت قندیل اشک می بندد . حتی وقتی وجودت احتیاج به فانوس دارد . فرض کن همیشه در مزرعه ای قدم می زنی . فرض کن ضربان قلب خرگوش به تپش گامهای تو بستگی دارد .
این قدر مقید به مطلق نباش ، مطلق هم مقید است .
دخترکان مینیاتوری دست کار خود ماست. دستکار همین انگشتان که نرمششان می دهیم با دو سنگ کرهای شکل.
یا همین بهار که می گویی. استعاره ای ست برای ...
اصلا ولش کن. من در را بسته وشش قفله کرده ام وتو کاروانسرا زده ای. ما از یک قماش نیستیم.
حوری گیلما
در این کاروانسرا جایی هم برای چارپایان است
سلام حسین جون...
حسین از اونایی که میگی چنتا هست نه یه دونه تو منظورت کدوم بود،برای بک گراند؟
بدخوابی هم همیشه بددردی نیست.
گاهی مجالی است برای سرزدن به وبلاگ دوستان وکلی حال
کردن.
سلام .. موفق باشی!