ا نگار همین دیروز بود آواز پریانی که در دریاهای دور می خواندند ، انگار همین دیروز بود روز ، و پرواز عارفانه لک لکها در چشمهای تو ، و فرود سارهای کبود بر سیمهای صبور تلگراف ، و سالگرد تولد ای تو ای همه من .
انگار همین ساعت بود که نیمه شب به صدا درآمد و چلچله کوچک من با دستهای یخ زده و معصومش از سفر زمستان بازگشت و آوازش را بر سقف سینه من آویخت ، انگار همین ساعت بود که در قلب من تیک تاک می کرد .
انگار همین جا بود که من قلب خود را در نسترنی سرخ پیچیدم و به لبهای تو هدیه کردم ، همین جا ، همین جا بود که من به تو تبدیل شدم ، وقتی خاطره دستت را بر پیشانی من گذاشتی و بر ضربان قلب من چون کبوتری نگران ایستادی و به من گفتی تا عطر نارنجستانها و تا شکوفه گیلاس ها اشک بریزم .
انگار دستان تو پروردگاران من بودند وقتی با تکلم لبهای تو گاهواره خاموشی من تکان می خورد و پرستش در پیراهنم پر پر می زد ، وقتی که بر می خواستی تا عزم کاج ها و کبوتران کنی و من هنوز خمیازه انتظار تو را می کشیدم . و من هنوز مژگانم را در رنگ شقایقها می زنم .
من هر شب با درشکه ای از آن روزها می گذرم ، و کنار آن نقاشی هائی که بوی گیسوی تو می دهند توقف می کنم و برای تو می نویسم ،ای تو ، ای همه من .
تا ابد ...
se chiz bartar ast ,iman omid va eshgh va acnche bartar ast eshghast ke mimanad
زندگی..مرگ...فقط یک چشم به هم زدن...همین...
تولد..و مرگ فاصله ندارن..ولی چه خوبه آدم عاشق بشه بعد بمیره....
چون عشق...بگردان...
چون عشق بمیران..
هیچ وقت برای بالا بردن امنیت سیستم خود دیر نیست abc-security اینبار با الفبای امنیت مشکل های شما را خواهد شد.