سلام
آ مدم ، از یک سفر ابدی آمدم .
از سفری که در آن به جلا دادن زمان رسیدم ، آمدم .
آموختم که چون دریایی زندانی سر بر سنگ بکوبم ، آموختم که چون ابر آینه خورشید باشم و آموختم که من هم چون ابر میتوانم تصویر بیکرانگی باشم .
چشمان من در این مدت به اندازه تمام زمستان شراب ذخیره کرده است ، شرابی که حاصل صبر و امید است با رنگ سرخش . چندی دیگر کوزههای در شراب خفتهام را به ایوان خواهم آورد و یک یک آنها را به یاد گل آفتابگردان و کوچههای دربند خواهم نوشید .
من هنوز سبزم و برای سبز بودن میجنگم .
واژهها از دیدگاه سکوت
بادکنک : توپ بازی نوزادان ، آدامس طفولیت ، نخستین شرکت کنندگان جشن تولد ، دشمن جونجونی سوزن
تا ابد ...
حسین آرامیس کیه؟؟؟؟
راستی حسین اینجا هم برو حتمآ